سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 - می میرم برات
رأی با تأمل حاصل می شود و رأی خام پشتیبان بدی است . [امام علی علیه السلام]
 
   
 

نویسنده:  کاملیا  جمعه 86/4/8  ساعت 4:57 عصر .

 

 

 

سلام دوستان

نمی خوام دلتنگی هامو با شما تقسیم کنم

واسه اینکه حق شما دلتنگی های من نیست

ولی انقدر دلم گرفته که...

قلب من

تو می توانی دوستی مرا نپذیری . می توانی مرا از خود برانی . می توانی روی از من بگردانی و برای همیشه مرا از دیدار خود محروم کنی ... منهم می توانم تو را نبینم .
می توانم روز ها و شبها بدون دیدار تو بسر برم . می توانم چشمانم را از سر راه تو بگردانم و به سوی تو خیره نشوم . می توانم زبانم را وادارم تا نام تو را بر خود جاری نکند . می توانم گوشم را از شنیدن آهنگ صدایت بی نصیب نمایم . ولی ....قلبم.... او دیگر در اختیار من نیست . او تا زنده ام بیاد تو خواهد طپید او در درون خود بخاطر تو خواهد نالید.

 

حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی...

منو ببخش خیلی وقته ندیدمت خیلی وقته چشام بی تابی می کنن .

نازنینم ....

نمی دونم از من چی دیدی که حتی توی خوابهام هم نمی بینمت .

نمی دونم راز عشقمونو واسه کی تعریف کردی که اینطور تو کارمون گره انداخت و ما رو از هم جدا کرد ..

. یادته ...

هر شب وقتی تنها میشم حس میکنم پیش منی

دوباره گریم میگیره انگار تو آغوش منی

روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه

وقتی نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه

قول بده وقتی تنها میشم بیای کنار من

شبهای جمعه که میاد بیای سر مزار من !

دوباره باز یاد تو شد زمزمه نبودنم

ببین که عاقبت چی شد قصه با تو بودنم

 

مرا به آغوشت راه بده ،می خواهم برای اولین بار ببوسمت
بیا چشمانمان را ببندیم
می خواهم وقتی لبهای معصوممان به هم گره میخورد
وهر دو از فرط لذت در آغوش یکدیگر نفس نفس میزنیم
وجود نا محدود خداوند را با چشمانی بسته تصور کنیم
چشمانت را باز کن
لبهایمان از گرمی شهوت خشک شده اما گونه هایمان از اشک خیس،
ما ساعتهاست که در آغوش یکدیگر می گرییم .
ای تنها هم آغوش من ،
بیا که احساسم را برایت دست نخورده نگه داشته ام
وجسمم را به لذت بوسه ای نفروخته ام ،
بیا که میخواهم وقتی دستانت را به روی احساسم می گذاری ،
از فرط لذت ، قطره های اشک بر گونه هایت بدرخشد.
میخواهم با اشکهایت برتمام احساسم بوسه زنی ،
میخواهم اشکهایت تمام روحم را خیس کند

 

 

 

تقدیم به کسی که...

تقدیم به کسی که آفتاب مهرش هرگز در آسمان قلبم غروب نخواهد کرد امید زندگیم تو را دوست دارم مانند یک گل، گل را برای لحظه ای ،و تو را برای همیشه ، تو را که همیشه و همه جا در قلب من و زندگی من بدون تو مفهوم ندارد و تنها کسی که مرهم زخم من می باشد تویی. ای که با نگاهت عشق را در وجودم شکوفا کردی با تو زنده ام ، بی تو می میرم ، تو آمدی و قفل صندوقچه اسرارم را گشودی و در کنج کلبۀ دلم مسکن گزیدی و به قصر روشن مبدل کردی . دوست عزیزم تو را به اندازۀ ستاره های آسمان دوست دارم..."

 



 
 

نظر شما()


   
 

نویسنده:  کاملیا  چهارشنبه 86/4/6  ساعت 7:50 عصر .

 

 

سلام

رقیب عشقی تو این ور اون ور دنیا
 
توی ژاپن
جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه! جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه! بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست!

توی اسپانیا
مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن!

توی انگلستان
دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ء اسب سواری موکول می کنن! اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه!

توی فرانسه
خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه! دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه!

توی استرالیا
دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن! این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره! اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه!

توی قفقاز
جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه! دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره! باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما« تکرار میشه!

توی نروژ
معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه!

توی آفریقا
قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست! دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن!

توی مکزیک
کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه! ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه!

توی آمریکا
حل قضیه بستگی به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج می کنه!

توی ایران
فقط پول موضوع رو حل می کنه! پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن! عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره و ...
 
 
 

 
 

نظر شما()


   
 

نویسنده:  کاملیا  شنبه 86/4/2  ساعت 8:6 عصر .

 

 

 

خداکنه که حسرت خوشی به قلبت بمونه

  یه بی وفا مثل خودت ریشه هاتوبخشکونه

                            یکی باشه که هرنفس          آتیش به جونت بزنه

                              بهت خیانت بکنه                زخم زبونت بزنه

                          کاشکی اونم بدونه که           خوبی بهت نیومده

                         این همه خوبی آخرش            چی به سرمن اومده

                         حالاکه میری یه نظر               پشت سرت رو هم ببین

                         ببین که تنهانمیشم                  تنها توباختی نازنین

                        همین قدم که خواستمت            ازسرت هم زیادیه

                        فکرنکنی توقلب من                یه لحظه ازتویادیه

                       خیال نکن به یادتم                    بدون که مردی تو دلم

                       خودت میدونی جای عشق           نفرت وکاشتی تو دلم

                       پشت سرت هرجابری                 نفرین من به راهته

                       به اون دل دربه درت                  به اون چشم ساهته

                       آهای رفیق نیمه راه                   آی توکه تنها میمیری

                       فقط یه نفرین میکنم                    تواوج غربت بمیری

                       الهی هرکی که رسید                   پاروی قلبت بذاره

                      هرچی که با من میکنی                 یه روزبه روزت بیاره


 
 

نظر شما()


   
 

نویسنده:  کاملیا  شنبه 86/4/2  ساعت 8:3 عصر .

 


 
 

نظر شما()


   
 

نویسنده:  کاملیا  شنبه 86/4/2  ساعت 7:55 عصر .

 

 

 

 

 

 

 با تو سخن می‌گویم؛ تویی که در یک شب بارانی، دستهای آفت زده ام را بوسیدی و بر روی قلبت گذاشتی؛ خوب به یاد دارم که وجود یخ زده‌ام از آتش درونت گرم شد.
مهربانم! نگذار دلم برایت تنگ شود. حالا که مرا از هوای ابری تنهایی گرفتی و به خورشید سپردی نگذار که دوباره دستهایم تنها شود.
وقتی به روزهای گذشته‌ام برمی‌گردم و به یاد روزی می‌افتم که با تو فقط یک دیوار فاصله داشتم، حسرت می‌خورم.
حسرت می‌خورم از اینکه دستم در دست نامردی بود در این سوی دیوار و تو در آن سوی دیوار با چشمان معصومت به ما نگاه می‌کردی؛ اگر می‌دانستم که آن قلب پاک تو هستی، از اتاق بیرون می‌آمدم و در آغوش گرم تو پناه می‌گرفتم.
این روزها حلقه های اشکی که در چشمم متولد می‌شود و به روی گونه‌هایم می افتد، حکایت از یک قلب شکستنی دارد که دیگر می‌ترسم آن را به دست هر رهگذری بسپارم. نازنین! اگر می‌توانی با یک قلب شیشه‌ای سر کنی، با من بمان. گذشته دردناک مرا به حساب من نگذار، هر چه که بود تمام شد و تو می‌دانی که مقصر کسی غیر از من بود.
می‌خواهم دنیای کوچک احساسم را با تو تقسیم کنم. من همیشه از پشت پنجره اتاقم به جاده نگاه می‌کنم و منتظر تو می‌مانم. منتظر می‌مانم یک روز قاصدک از تو برایم پیام بیاورد و می دانم که آن قاصدک هر چه جواب قشنگ است، برایم می‌آورد. من به صداقت چشمانت ایمان دارم و به آغوش گرمت افتخار می‌کنم.
با تو می‌مانم... و بی صبرانه منتظر رویارویی با آن دنیای زیبایی هستم که آن را خوشبختی نام دادی و به من هدیه کردی.

 



 
 

نظر شما()



 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 
 


وبلاگ من
 

ایمیل

 
 
 

تعداد کل بازدید
 

تعداد بازدید امروز
 

تعداد بازدید دیروز
 

درباره خودم
تابستان 1386 - می میرم برات  

لوگوی خودم
تابستان 1386 - می میرم برات  
 

لوگوی دوستان

موسیقی وبلاگ
 

فهرست موضوعی یادداشت ها
 

آرشیو
 

اشتراک
 

کد آهنگ در وب نوا


جستجو

در متن یادداشت و پیام